و چه دانی که پس هر نگه ساده من چه جنونی، چه نیازی، چه غمی ست؟
یا نگاه تو که پر عصمت و ناز بر من افتد، چه عذابی و ستمی ست؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
كاش مي شد عشوه معشوق ديد كاش مي شد رنج عشقش را كشيد
كاش مي شد بانگاهش تر شويم كاش مي شد ناز او را هي كشيد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکیمن در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام
]]>یا نگاه تو که پر عصمت و ناز بر من افتد، چه عذابی و ستمی ست؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
كاش مي شد عشوه معشوق ديد كاش مي شد رنج عشقش را كشيد
كاش مي شد بانگاهش تر شويم كاش مي شد ناز او را هي كشيد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکیمن در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام
ارسال توسط mahdi
آخرین مطالب